یادداشت های یک دختر ترشیده(طنز)


ÏÑÈÇÑå ÓÇíÊ

به سایت خنده دارترین خوش آمدید
ÂãÇÑ ÓÇíÊ
ÂãÇÑ ãØÇáÈ
˜á ãØÇáÈ : 613
˜á äÙÑÇÊ : 23
ÂãÇÑ ˜ÇÑÈÑÇä
ÇÝÑÇÏ ÂäáÇíä : [Online]
ÊÚÏÇÏ ÇÚÖÇ : 1

˜ÇÑÈÑÇä ÂäáÇíä

ÂãÇÑ ÈÇÒÏíÏ
ÈÇÒÏíÏ ÇãÑæÒ : 192
ÈÇÑÏíÏ ÏíÑæÒ : 4
æá ÇãÑæÒ : [Google_Day]
æá ÏíÑæÒ : [Google_Yesterday]
ÈÇÒÏíÏ åÝÊå : 200
ÈÇÒÏíÏ ãÇå : 907
ÈÇÒÏíÏ ÓÇá : 4160
ÈÇÒÏíÏ ˜áí : 17535
ÇØáÇÚÇÊ ˜ÇÑÈÑí

ÚÖæ ÔæíÏ

نام کاربری
رمز عبور

ÝÑÇãæÔí ÑãÒ ÚÈæÑ¿

ÚÖæíÊ ÓÑíÚ <> ãäæí ˜ÇÑÈÑí

ÎæÔ ÂãÏí :
ÂÎÑíä æÑæÏ:/user/profile
äÇã ˜ÇÑÈÑí : /user/edit
äá ˜ÇÑÈÑí
ãÔÇåÏå ÑæÝÇíá
ÇÑÓÇá ÓÊ ÌÏíÏ
æíÑÇíÔ ÑæÝÇíá
ÎÑæÌ ÇÒ ÓÇíÊ
>
ãæÖæÚÇÊ
چیزایی که رو مخمونه
داستان
فالخند
ÂÑÔíæ
ãØÇáÈ ÑÈÇÒÏíÏ
ãØÇáÈ ÊÕÇÏÝí
˜ÏåÇí ÇÎÊÕÇÕí

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 192
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 200
بازدید ماه : 907
بازدید کل : 17535
تعداد مطالب : 613
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1



ÏÑÈÇÑå ÓÇíÊ

به سایت خنده دارترین خوش آمدید
ÇØáÇÚÇÊ ˜ÇÑÈÑí

ÚÖæ ÔæíÏ

نام کاربری
رمز عبور

ÝÑÇãæÔí ÑãÒ ÚÈæÑ¿

ÚÖæíÊ ÓÑíÚ <> ãäæí ˜ÇÑÈÑí

ÎæÔ ÂãÏí :
ÂÎÑíä æÑæÏ:/user/profile
äÇã ˜ÇÑÈÑí : /user/edit
äá ˜ÇÑÈÑí
ãÔÇåÏå ÑæÝÇíá
ÇÑÓÇá ÓÊ ÌÏíÏ
æíÑÇíÔ ÑæÝÇíá
ÎÑæÌ ÇÒ ÓÇíÊ
>
ãæÖæÚÇÊ
چیزایی که رو مخمونه
داستان
فالخند
ÂÑÔíæ
ãØÇáÈ ÑÈÇÒÏíÏ
ãØÇáÈ ÊÕÇÏÝí

ÂÎÑíä ÇÑÓÇá åÇí ÇäÌãä

ÚäæÇä ÇÓÎ ÈÇÒÏíÏ ÊæÓØ
ForumPostCountAnswer [ForumPostLastAuthor] [] [loxblog]


 
 
 
یادداشت های یک دختر ترشیده(طنز)
 
 

سرگرمی,ترشیده دختر, دختر ترشیده

 

این که می گویند در ازدواج، تقدیر نقش اصلی را دارد واقدامات شما، تا قسمت نباشد، به جایی نخواهد رسید، کاملا درست است.

فرض کنید مریم بخواهد برای بازکردن بختش، خود وارد عمل شود.او تصمیم می گیرد به سراغ دوستان متاهلش رفته وازآنها بپرسد چطور شد که ازدواج کردند، آن گاه همان اقدامات را به عمل بیاورد. چه اتفاقی خواهد افتاد؟!

 

مریم: شهرزاد جان! چه شد که با محمد ازدواج کردی؟

شهرزاد: خوب … می دانی که محمد همکارم بود… راستش من از او خوشم می آمد و سعی کردم با محبت و توجه، نظرش را جلب کنم…

{ مریم به پسر موردعلاقه اش در محل کار: پنجره را ببندید، خدای ناکرده سرما می خورید!

همکار : اصلا دوست دارم سرما بخورم تا دوست دخترم بیشتر نازم را بکشد. به شما ربطی دارد؟! (زیر لب) دخترهای این دوره و زمانه چقدر پر رو شده اند! }

 

*************

 

مریم :شهره جان! تو چطور با همسرت آشنا شدی؟

شهره :آشنایی ما از یک دعوا شروع شد. او توی کارم دخالت کرد و من ناراحت شدم، با هم بحث تندی کردیم و…!

{ همکار مجرد مریم: خانم، به نظر من نباید این کار را این طور انجام می دادید…

مریم: به شما چه ربطی دارد؟ خجالت نمی کشید توی کار من دخالت می کنید؟!

همکارمجرد مریم: اصلا به درک! مرا بگو که خواستم کمکتان کنم! همین کارها را کرده اید که تا این سن مجرد مانده اید دیگر!! }

 

*************

 

مریم : آزیتا، تو با عشق ازدواج کردی؟

آزیتا:نه. من آن موقع فکر کنکور و دانشگاه بودم! مادرم اصرارداشت ازدواج کنم.

{ مادرمریم: فلانی غلط کرده بیاید خواستگاری تو!او لیاقت پاک کردن کفش های تو را هم ندارد!!(این قسمت، واقعی است! )

 

*************

 

مریم : فرشته تو کجا با همسرت آشنا شدی؟

فرشته: کنار دریا… من و او با کمی فاصله ازهم نشسته بودیم.او ازمن پرسید چرا تنها آمده ام شمال. من هم به شوخی گفتم آمده ام شمال، شاید از تنهایی در بیایم!

کنار دریا:

پسر جوان: شما تنها هستید؟

مریم: در حال حاضر بله…

پسر: آهان… همراهتان رفته چیزی بخرد؟

مریم : نه… من همراه ندارم!

پسر: پس چه همراه بی ذوقی دارید! توی هتل مانده؟!( بابا آی کیو!)

مریم: نه… من کلا تنها آمده ام…

پسر: واقعا نامزدتان اجازه داده شما تنهایی بیایید لب ساحل؟!( ای خدااااا!)

مریم : من اصلا نامزد ندارم، تنها آمده ام شاید اینجا از تنهایی در بیایم!

پسر: چه جالب! چون من وهمسرم برعکس شما آمده ایم اینجا تا با یک خاطره خوب و به طور توافقی از همدیگر جدا بشویم!

 

*************

 

مریم : غزاله تو کجا با فرهاد آشنا شدی؟

غزاله: توی یک میهمانی. فرهاد همان جا عاشقم شد و ازمن خواستگاری کرد!

در یک میهمانی:

پسر: مریم ! آن دختری را که گوشه سالن نشسته می شناسی؟ می شود خواهش کنم از طرف من از او خواستگاری کنی؟!

 

*************

 

مریم :ترانه تو چطور با رضا آشنا شدی؟

ترانه: رضا ازمن تقاضای دوستی کرد. قبول نکردم.اوهم شیفته نجابتم شد وآمد خواستگاری!

پسر: امکان دارد افتخار دوستی با شما را داشته باشم؟

مریم : نه خیر، من اهل این جور دوستی ها نیستم.

پسر:عجب امل عقب افتاده ای هستی.الان دیگراین افه خرکی ها(!) خریدار ندارد.لابد هنوز هم دختری! برو بابا… من دنبال موردی می گردم که open باشد!

(واقعیت تاسف انگیزی که این روزها کمابیش مشاهده می شود)

 

*************

 

مریم: حمیرا تو واقعا اینترنتی ازدواج کردی؟

حمیرا: خوب بله…اوایل محلش نمی گذاشتم، اصلا دوستی های اینترنتی را مسخره می کردم… ولی آن قدر گیر داد تا راضی شدم!

پسر:asl plz !

مریم: من به دوستی اینترنتی اعتقاد ندارم.

پسر: bye !!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ÇãÊíÇÒ : äÊíÌå : ÇãÊíÇÒ ÊæÓØ äÝÑ ãÌãæÚ ÇãÊíÇÒ :


äãÇíÔ Çíä ˜Ï ÝÞØ ÏÑ ÇÏÇãå ãØáÈ

ÈÇÒÏíÏ : 260
äæíÓäÏå : محمد علی عابدی | äÙÑÇÊ ()

ãØÇáÈ ãÑÊÈØ


ÂÎÑíä ãØÇáÈ ÇÑÓÇáí

ÇÑÓÇá äÙÑ ÈÑÇí Çíä ãØáÈ

Çíä äÙÑ ÊæÓØ [Comment_Author] ÏÑ ÊÇÑíÎ [Comment_Date] æ [Comment_Time] ÏÞíÞå ÇÑÓÇá ÔÏå ÇÓÊ

[Comment_Gavator]

[Comment_Content]


[Comment_Form] [Comment_Page]
?
äæíÓäϐÇä
ÎÈÑäÇãå
    ÈÑÇí ÇØáÇÚ ÇÒ ÂÏíÊ ÔÏä ÓÇíÊ ÏÑ ÎÈÑäÇãå ÓÇíÊ ÚÖæ ÔæíÏ ÊÇ ÌÏíÏÊÑíä ãØÇáÈ Èå Çíãíá ÔãÇ ÇÑÓÇá ÔæÏ



Ê ÈǘÓ
    <-MyChatBox->
áíä˜ ÏæÓÊÇä
íæäÏåÇí ÑæÒÇäå
ÊÈÇÏá áíä˜ åæÔãäÏ
ÔÊíÈÇäí
?